آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

آریان جون

آریانم بستری شد

سلام به همه دوست جونامون چهارشنبه یه روز کذایی بود.از شب قبلش حال آریان به شدت بد شده بود و تا صبح بالا سرش بیدار بودیم.از صبح پیش دکتر و درمانگاه و آزمایشگاه.دکتر گفت نمونه مدفوع بیار و تا قبل یه ساعت برسونش آزمایشگاه. ساعت 4 موفق شدم بگیرم و اینقدر هول هولکی زنگ زدم به آژانس تا ببرم آزمایشگاه که نه کیف پولمو برداشتم نه موبایلمو.تو راه دست گذاشتم تو جیبم دیدم که 2500 تومان تو جیبمه.کرایه ماشینو دادم و رفتم ازمایشگاه.گفت یه ساعت دیگه جواب حاضره.بعدش رفتم یه مخابرات و زنگ زدم به پدرجون که بیاد دنبالمو برام پول بیاره. جواب آزمایش رو گرفتیم و با پدرجون و مادرجون رفتیم بابل مطب دکتر معتمدی.چون دوشنبه هم رفته بودیم دکتر و دید که در عرض ی...
16 بهمن 1390

آریان مریضه

آریان جون مامان به شدت مریضه.اسهال و استفراغ گرفته.دکتر میکه ویروسی شده.از دیروز بچه یک قطره آب میخوره بالا میاره.الهی من فداش بشم صورت ماه  پسر خوشکلم زرد شده.توروخدا دعا کنید زودتر خوب بشه.بچه م هلاک شد اینقدر که اسهال میره و هی بالا میاره. دیروز بعدازظهر داشتیم میرفتیم دکتر که یهو یادم اومد کفش آریان جا مونده.با بابایی رفتیم و یه کفش خوشکل واسه آریان خان خریدیم. منم ویروسی شدم.دیشب که سرم وصل کردم آریان مهربونم هی میومد بغلم میکرد و منو میبوسید.به سرم نگاه میکرد و می گفت : بووووو تا میگم آخ میاد منو میبوسه. اینم آریان طلا با عینک مادرجون: ...
11 بهمن 1390

شب خنده

امشب مهمون داشتیم.دوتا از پسردایی های بابا امید با خانم و بچه شون و یه دختردایی بابا با نامزدش. امشب اینقدر که خندیدیم دلم درد گرفته بود. هنوز فکم درد می کنه.طفلکی آریان جونم هم که می دید همه می خندن می اومد وسط جمع و میزد زیر خنده.الهی قربون اون خنده هات بشم که نمیدونی برا چی می خندی. چی بگم از اتاق آریان که با خاک یکسان شده و نمیدونم از کجا شروع کنم برا تمیز کردنش. امروز از صبح اینقدر کار داشتم و دوییدم که الان اصلا حسش نیست اتاق اریانو تمیز کنم.باشه برا فردا.خیلی خسته ام. آریان جونم هم چند روزیه که مریضه.آخه 5 تا دندونش باهم داره در میاد.هر وقت هم می خواد دندون در بیاره نمیدونم چرا سرما میخوره و سینه هاش افتضاح میشه. ...
9 بهمن 1390

اشکریزان آریان

نتیجه تلاش برای عکس گرفتن از اریان : از اونجایی که آریان جونم همیشه گریانه و همیشه رو صورتش اشک هست،هر کی اونو می بینه میگه باز که تو پای چشات اشکه؟؟؟ ما هم به این نتیجه رسیدیم که اشک هم یکی از اجزای صورت آریانه مثله چشم و لب و .... ...
4 بهمن 1390

شب چهل و هشتم

امشب مادرجون و چندتا از فامیلا باهم حلیم میپزن.ما هم غروب رفتیم اونجا.البته شما رو اصلا تو حیاط کنار دیگها نیاوردم.چون خیلی خیلی هوا سرده امشب و بارون میباره. به امید برآورده شدن حاجت همه حاجتمندا.....                                      * * * * * * * * * * * * * * * * * امروز موقع ناهار دوتا کاسه رو به هم کوبوندی که یکیش لب پر شد و ما ندیدیم.بعد چند دقیقه دیدم پاتو گرفتی تو دستت و اخ اخ می کنی.دیدیم یه کوچولو کف پات خراش برداشته و داره خون میاد که بابایی بعد از اندکی...
1 بهمن 1390

تولدم

امروز دوشنبه 26 دی تولد 25 سالگیم بود. بابا امید برام پالتو خرید.خاله سمیه کیف،خاله زهرا ظرف میوه خوری پایه دار،دایی حسین ادکلن،عمو مرتضی بلوز، مادرجون بهم پول داده بود که باهاش کفش خریدم و مامان جون(مادرشوهرم)هم پول داد که قراره باهاش لباس بخرم.دست همشون درد نکنه. بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید .       این دومین سالیه که تولدم رو با حضور گل پسرم جشن می گیرم خدایا به عزیزانم مخصوصا پسرم و بابای گلش سلامتی بده و برام نگهشون دار. تولد و مرگ را درمانی نیست   مهم این است که فاصله میان این دو را شاد زندگی کنیم . . .   خدایا شکرت بخاطر تمام روز...
1 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد